بررسی حقوقی اپتوژنتیک در مخاصمات مسلحانه
محقق: احمدرضا آذرپندار
اپتوژنتیک استفاده از نور برای فعال کردن و دستکاری یا کنترل سلول های خاصی به نام اپسین در مغز است. برای بررسی اپتوژنتیک لازم است ابتدا تفاوت آن با مفهوم لیزر بررسی شود. «لیزر» به عنوان «تقویت نور با انتشار تحریک شده تشعشع» شناخته میشود و استفاده از این فناوری توسط ارتشها در بسیاری از کشورها وجود دارد (Bertolotti, 2005: 219). انیشتین با معرفی مفهوم انتشار تحریک شده در سال 1917، فناوری لیزر را پایه گذاری کرد (Chodos, 2005: 410) و در سال 1960 تئودور میمن مقالهای را منتشر نمود که اولین لیزر واقعی را نشان میداد (Maiman, 1960: 493). با این حال نانولیزرهای جدید، با لیزرهای سنتی از سه جهت متفاوت هستند: اندازه آنها، کاربردهای جدید و توانایی آنها برای استفاده و توسعه در کنار سایر فناوریهای نوظهور برای هدف قراردادن عملکردهای بدن انسان. این توانایی برای هدف قرار دادن عملکردهای خاص بدن به ویژه شبکههای عصبی، پیش از این در قلمرو داستانهای علمی-تخیلی بوده است، اما اکنون می توان از آن به عنوان «ابزارها و روشهای جنگ» استفاده کرد.
پیش از این، تصویربرداری از مغز به دانشمندان این امکان را میداد که صرفاً انواع خاصی از فعالیتهای متفاوت در مغز را مشاهده کنند. در حال حاضر، عملکردهای مغز به همان روشی که ژنوم انسان در دهه 1990 نقشه برداری شد، در حال ترسیم و نقشه برداری است. اپتوژنتیک فرصتی را برای تاثیرگذاری بر مغز در زمانهای خاص، برای نشان دادن رفتارهای خاص فراهم میکند. افزایش درک از نحوه عملکرد حافظه، احساسات و شناخت نیز به طور قطع، منجر به دستکاری عملکردهای آن در آینده خواهد شد. همراه با پروتزهای عصبی، کاوشگرهای عصبی و کاشت بافت درون عصبی و سایر پیشرفتهای در تحقیقات عصبی، توانایی کنترل مغز از راه دور به طور فزاینده ای واقعی تر شده است.
اپتوژنتیک شامل مجموعه ای از ابزارهای تعدیل عصبی است که توسط نور فعال میشوند (opto) و از نظر ژنتیکی رمزگذار میشوند (genetics). ابزارهای اپتوژنتیک را میتوان با دقت بالا به انواع سلولهای خاص در سیستم عصبی تسری داد (Carter & Shieh, 2015: 193). در واقع پیشرفتها در نانولیزرها در حال حاضر توسط توسعه اپتوژنتیک انجام میشود، زیرا مطالعه مغز انسان، به خاصتر بودن لیزرها برای جداسازی و هدف قرار دادن اپسینها و نورونهای درون مغز نیاز دارد.
اپسینها، پروتئینهایی هستند که در نورونها یافت میشوند و میتوانند از راه دور تحت تاثیر نور خارجی جمجمه قرار گیرند تا رفتار عصبی را کنترل کنند (Chong & Others, 2014: 1123). هر اپسین متفاوت، به طیف متفاوت از طول موجهای نوری پاسخ میدهد. برای جداسازی رفتار یک اپسین هدف و برای مطالعه موفقیت آمیز نورون منفرد (یعنی یک نورون خاص حاوی اپسین) باید تنها با طول موجهای نوری که آن اپسین خاص به آن پاسخ میدهد، روشن شود. نانولیزرها این نیاز را با ایجاد طول موج های بسیار خاص نور برای تحریک اپسینها برآورده میکنند و میتوان آنها را با فیبرنوری با کارایی بالا جفت کرد (Weber, 1999). نانولیزرها، شبیه سازی این عملکرد طبیعی در مغز را از منبعی خارج از مغز به طور موثرتر از هر تکنیک دیگری که در حال حاضر وجود دارد، امکانپذیر میکنند و به پیشرفت سریع در توانایی خود در درک و کنترل مغز انسان ادامه میدهد (Leins, 2016:261). تحقیقات اخیر حاکی از توانایی حذف یا اصلاح خاطرات با استفاده از این تکنیک است (Zawadzki & Adamczyk, 2020).
این روش نسبتاً جدید، پیشرفت عمیقی را در درک ما از عملکرد مغز با کاربردهای بالقوه نه تنها در علوم اعصاب و روانشناسی، بلکه برای مسائل جنگی نیز امکان پذیر میکند؛ اکنون میتوان از اپتوژنتیک برای پاسخگویی به سوالات اساسی که دانشمندان علوم اعصاب، قبلاً با تکنیکهای بیوشیمایی و الکتروفیزیولوژیکی کلاسیک به آن پرداخته بودند، استفاده کرد. اپتوژنتیک، منعکس کننده ی برنامه کلیدی این رشته نوظهور، یعنی ترکیب تکنیکهای نوری و ژنتیکی است. با کاربرد موفقیت آمیز پروتئین های محرک نوری مانند اپسینهای میکروبی برای تعامل با مدارهای عصبی دست نخورده، اپتوژنتیک در چند سال به یک فناوری کلیدی ارتقا یافته است (Dugué & Others, 2012). این توانایی برای ارتشها به منظور دستکاری رفتار و حافظه انسان یا القای ترس یا خشم وجود دارد. در حال حاضر و با در نظر داشتن افزایش علاقه ارتشها به کشف رابطه میان مغز انسان و سایر اعضای بدن، زمان شناسایی مسائل حقوقی مرتبط به هرگونه استفاده بالقوه از اپتوژنتیک در طول جنگ فرا رسیده است (Groos, 2018). در عین حال که در مورد ذهن و نحوه عملکرد آن بیشتر می آموزیم، پیشرفتهای بیشتری در توانایی کنترل آن نیز حاصل خواهد شد.
در رابطه با حقوق معاهداتی، پروتکل مصوب 1995 در مورد لیزرهای کورکننده و کنوانسیون تسلیحات میکروبی استفادههای خاصی از اپتوژنتیک را ممنوع کرده است و سایر کاربردهای اپتوژنتیک را نیز محدود میکند. از یک سو پروتکل لیزرهای کورکننده مصوب 1995 میتواند با فناوری اپتوژنتیک مرتبط باشد، چرا که استفاده از کوری دائمی را به عنوان روشی در جنگ ممنوع میسازد. با اینکه هنوز از این فناوری به منظور ایجاد کوری دائمی یا غیرقابل بازگشت بینایی استفاده نشده است، با اینحال شکی نیست که در آینده اپتوژنتیک میتواند برای آسیب موقت یا دائمی بینایی مورد استفاده قرار گیرد. با این حال چنانچه از اپتوژنتیک برای کورکردن موقت استفاده شود، با پروتکل چهارم مطابقت دارد، اگرچه ممکن است نقض سایر حقوق بین الملل را فراهم آورد.
علاوه بر حقوق معاهداتی خاص که بر لیزرها حاکم است، اصول حقوقی عمومی مشابهی که بر تسلیحات کلاسیک حاکم هستند، نیز اعمال میشود. با این حال استفاده از نانولیزرها به روش غیرسنتی یعنی برای دستکاری سلولهای مغز، رژیمهای حقوقی دیگری را که به طور سنتی با لیزر مرتبط نیستند، میطلبد. حتی در رده نانولیزرها، نوع استفاده از نانومواد نیاز به تفکیک و تجزیه و تحلیل جداگانه برای پیامدهای حقوقی دارد. در نتیجه، تاثیر فناوری نانولیزر فعال این پتانسیل را دارد که توسط سایر فناوریهای نوظهور پررنگتر شود. استفاده نوآورانه از علم به ویژه در ارتباط با ریزمواد که در حال حاضر استفاده میشوند، میتواند زمین بازی را برای ارتشها تغییر دهد. اپتوژنتیک همچنین میتواند با استفاده از یک ماده بیولوژیکی همچون یک ویروس فعال شود. از این رو چنانچه استفاده از اپتوژنتیک موجب استفاده از مواد بیولوژیکی برای اهداف خصمانه شود، از طریق کنوانسیون تسلیحات میکروبی دارای ممنوعیت خواهد بود. این رویه ها همچنین شامل روشهای مهندسی ژنتیک و میکروارگانیسم هایی هستند که از طریق مهندسی ژنتیک تغییر یافته اند.
ژنهای فعال شده با نور، به نور لیزر اجازه میدهد تا عملکردهای عصبی از راه دور را تحریک یا فعال کند یا به طور متناوب از عملکرد آنها جلوگیری به عمل آورد. هال پیشنهاد میکند که حتی از روشهای جدیدتر اصلاح ژنتیکی میتوان برای تغییر دقیق ژنتیک سلولهای زنده در آزمایشگاه استفاده کرد. همراه با اپتوژنتیک، این ابزارها به این معناست که دانشمندان میتوانند عملکرد هزاران نوع مختلف سلول عصبی را در میان تقریباً 86 میلیارد سلول زنده در مغز انسان مشخص کنند (Hall, 2014).
بدون مرحله حیاتی فعالسازی توسط نانولیزرها، اصلاح ژنتیکی و ویروس نهفته بدون اثر باقی میماند (Iyer & Others, 2014: 274). حتی اگر ویروس علیه طرف مقابل در یک مخاصمه مسلحانه مورد استفاده قرار گیرد و به صورت پنهان و بدون اثر باقی بماند، مغایر با ماده 1 کنوانسیون تسلیحات میکروبی است، چرا که دولتهای عضو را از استفاده از مواد بیولوژیکی که توسط کنوانسیون مجاز نیست، منع میکند.
از سوی دیگر، حقوق بینالملل عرفی ممنوعیت استفاده از تسلیحات بیولوژیکی را به طور یکسان به دولتهای غیرعضو و دولتهای عضو تسری میدهد. هرگونه استفاده از ویروس برای جنگ با رزمندگان دشمن تایید نخواهد شد، چرا که به وضوح با کنوانسیون تسلیحات میکروبی مغایرت دارد (Henschke, 2017). علیرغم نوپا بودن، این تحقیق پیامدهای مستقیمی بر توانایی بالقوه دستکاری مغز انسان و تغییر غیرارادی رفتار انسان دارد. به طور فرضی میتوان از طریق استفاده از نانولیزر، واکنشها یا احساساتی که یک سرباز میتواند داشته باشد را عملاً از راه دور کنترل کرد. با کسب اطلاعات بیشتر در مورد مغز، تلاش برای کنترل آن، از طریق اپتوژنتیک یا ابزارهای دیگر، احتمالاً افزایش خواهد یافت. اگرچه بسیاری از روشهای دیگر کنترل انسان در حال حاضر وجود دارد، برگشت پذیری فوری این فناوری است که آن را منحصر به فرد میکند و برخلاف سایر تسلیحاتی است که در مورد آن حقوق معاهداتی وجود دارد.
پیشاز این بیان شد که استفاده از اپتوژنتیک که بر زیست موجودات تاثیر میگذارند و هیچ توجیهی برای اهداف پیشگیرانه، حفاظتی یا سایر اهداف صلح آمیز ندارند، تحت کنوانسیون تسلیحات میکروبی ممنوع خواهد بود. با این حال فراتر از ممنوعیت معاهداتی، محدودیتهایی نیز وجود دارد که به وسیله اصول حقوق بین الملل بشردوستانه تعیین شده است.
از آنجایی که پیش از این چنین تسلیحاتی در میادین جنگی گزارش نشده اند، از اینرو باید با سایر فناوریهای جدید و نوظهور قیاس شوند و همچنین ملاحظاتی که در مورد اداره همان فناوریها در بخش غیرنظامی در نظر گرفته میشود، برای این تسلیحات نیز در نظر گرفته شود. با مقایسه ممنوعیت نابینایی عمدی و دائمی، هرگونه تغییر دائمی مغز انسان با اصل منع رنج بیهوده در تضاد خواهد بود و بنابراین ممنوع است. هرگونه استفاده از اپتوژنتیک در جنگ، یا هر تغییر برگشتپذیر و موقت در مغز انسان نیز باید چارچوبهای قانونی موجود را در نظر داشته باشد. از سوی دیگر استفاده نظامی از اپتوژنتیک میتواند به قدری منفور در نظر گرفته شود که ممنوع گردد. با توجه به بیزاری در جامعه بین المللی نسبت به نابینایی دائمی، میتوان به قیاس استدلال کرد که تغییرات موقت سلولها از طریق نور لیزر، یا تغییرات دائمی از طریق اصلاح ژنتیکی ممنوع است، چرا که قواعد اساسی بشریت و دستورات وجدان انسانی را نقض میکند.
از سوی دیگر توانایی تغییر یا تاثیرگذاری بر فیزیولوژی انسان میتواند به اندازه هدف قرار دادن افراد با یک نشانگر یا ساختار ژنتیکی خاص باشد و از اینرو این تسلیحات میتوانند به اجرای بهتر اصل تفکیک، کمک کنند. هدف قرار دادن افراد به طور خاص به جای استفاده از تسلیحات سنتی که تفکیک را کمتر اِعمال میکردند، ممکن است در مواردی که اثر غیر دائمی و برگشت پذیر باشد، انسانی تر به نظر برسد. همین امر موجب شده است که بسیاری از افراد استدلال کنند که تسلیحات غیرکشنده با استفاده از نانو فناوری بر تسلیحات سنتی ارجحیت دارد. با اینحال این استدلال به دلایل زیر، استدلالی ناقص است.
در درجه اول، در سطح عملی، تعداد بسیار کمی از دولتها این فناوری ها را خواهند داشت، بنابراین احتمال جنگ نامتقارن افزایش می یابد؛ از آنجایی که تعداد کمی از دولتها به طور فزایندهای دانش پیشرفته دارند، سایر دولتها با تکنیکهای در دسترس آنها – تکنیکهایی همچون حملات سایبری، تروریسم و سایر واکنشهای یکجانبه- به این فناوریها پاسخ خواهند داد. در درجه دوم حتی در مواردی که تسلیحات ممکن است غیرکشنده باشند، همانگونه که در مورد تسلیحات لیزری کورکننده نیز بیان شد، ممکن است آنقدر منفور باشند که همین انزجار موجبات ممنوعیت آنها را فراهم آورد. در درجه سوم، اصطلاحات استفاده شده در پروتکل 1925 ژنو، کنوانسیون تسلیحات میکروبی و کنوانسیون تسلیحات شیمیایی هیچ اشاره خاصی به ماندگاری نمیکند، بنابراین اینکه آیا یک اثر فیزیکی قابل برگشت است یا نه، تحت چارچوب قانونی موجود در این دو کنوانسیون موضوعیت ندارد. هرگونه ناتوانی به هر وسیله ای که شامل مواد شیمیایی یا بیولوژیکی باشد (که نانومواد درون بدن اغلب هر دو ویژگی را نشان میدهند)، چه به صورت موقت و چه به صورت دائم باشد، تحت چارچوب حقوقی موجود در این دو کنوانسیون ممنوع است. در درجه چهارم، شرط مارتنز قرار دارد؛ از آنجایی که علم به سرعت توانایی ما برای تغییر و کنترل انسان ها را از راه دور تکامل می بخشد، گفتمان در مورد این گونه تسلیحات، نه تنها در مورد قانونی بودن، بلکه همچنین اخلاقیات استفاده از چنین ابزارها یا روش های جنگی باید با در نظر گرفتن «دکترینهای وجدان عمومی» پیشرفت کند (Sparrow, 2017: 187).